سال داره تحویل میشه، برای من ولی نه به رسم همیشه؛ که میخوام سنتشکنی کنم. سال من داره تحویل میشه همونطور که عشقم به تو؛ اون عشق پرشور و هیجان، همزمان که خاطرههای قشنگش با همون اشتیاق و گرما یه گوشهی دلم هست، که با یادآوری هر لحظهاش قلبم از هیجان پرتپش میشه، تبدیل شده به یه عشق آروم و دلنشین که هرلحظهاش برام راحتی خیال و لذت بردن از دقایقه؛ سال من داره تحویل میشه و کمکم عبارتِ یادته پارسال.» به اول حرفامون اضافه میشه. و این برام یه آغوش آرامشه؛ که یک سال به اندازهی یک عمر خاطرهی قشنگ کنار هم، هرچند دور از هم ساختیم.
که میخوام سنتشکنی کنم؛ امسال هم سفرهی سال نو دارم، یه سفره به اندازهی قلبم فقط با یه دونه سین، با یه سین به ارزش تمام خوبیهای دنیا: سینِ» سال عاشقانهای که با هم داشتیم.
و یه آرزو هم توی دلم دارم، هرچقدر محال، هرچقدر دور از دسترس؛ اینکه همین سفره رو نگه دارم و هر سال یه سین»، یه سالِ» قشنگ، به سفرهمون اضافه شه. آرزومه یه سفره داشته باشیم با هفتادتا سین؛ هفتاد سال کنار هم بودن.
و سالِ من، سالِ ما، همین الان تحویل شد و خودشو سپرد به ما که لبریزش کنیم از عشق، و سال دیگه پر از خاطرههای جدید و قشنگ و رنگارنگ، بذاریمش روی سفرهی قلبهامون.
درباره این سایت