آغوشت، امنترین جایی که تا بحال تجربه کردم. آغوشت یه تکه از بهشت. واقعیتی شبیه یک رؤیاست که من بین بازوان تو گریه کردم، خندیدم، لذت بردم، بهخواب رفتم. همانجاییکه به این باور رسیدم که در آغوش تو، زمان بیمعناترینِ واژههاست. آغوشت بهاندازهی آغوشم، و همآغوشیت، عجیبترین تجربهای که تا بحال داشتم.
درباره این سایت